یاد ایام گذشته...

در عنفوان چکامه پدر سوخته بازی های نوجوانی روزی از روزها پس از قیلوله نیمروزی مکشوف شد که بیل مکانیکی شهرداری جهت عملیات گاز رسانی به در و دهات ما با یک عدد تراکتور بیل مکانیکی دار!جلوی منزل ما را به عمق ۲ متر حفر نموده و با یک تیر ۲ نشان هم زده بود و رفته بود بالا بیلش و شاخه های درختی رو که به سیم های برق گیر کرده بود زرت و زرت اره کرده بود و کلی شاخ و برگ تو کوچه جم شده بود و در آنی به سر کچل اینجانب زد که برگها را بر روی چاله فوق نهاده بلکم یه بنده خدایی بیوفتد توش و دک و دهنش سرویس شود و ما کلی خر کیف شویم لهاذا هوا که تاریک شد عملیات فوق را به منصه ظهور رساندیم و چشمتان روز بد نبیند که هنگام صبح برای خرید نان به زور دگنک از منزل خارج و کورمال کورمال همچون تاپاله ای تهی از شعور گل سرخ در اندرون چاله بیوفتادیم و ....فهمیدم ضرب المثل چاه نکن بهر کسی یه فولکلر واقعیه!

نظرات 5 + ارسال نظر
رضا دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 08:45 ق.ظ http://rezaferanki.blogsky.com/

درود....خوب معروف شدی حسن جون ......یه پست تو وبلاگم در موردت گذاشتم برو بخون حالش رو ببر

ممنون رضا جان..بیشتر در خدمتیم!

[ بدون نام ] دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 04:37 ب.ظ

کمن آدمایی که برای نهادینه کردن ضرب المثلها از جون مایه بذارن!!واقعا خسته نباشید;)

Lucy May دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 04:38 ب.ظ

اسم ننوشته بودم:)

این اول کاره دست روزگاره...!:-)

بهارنارنج و یاس رازقی دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 07:59 ب.ظ http://formyramin.blogsky.com

چه جالب. کلی خندیدم. مرثی که اومدید.

خوشحالم :-)...هدفمم همینه...کلی با هم بخندیم!

تابا دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:35 ب.ظ http://tabakhanomi.blogsky.com

به به کلی از خاطرات شما مشعوف شدیم

آجرکم ا... :-)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد